معلوم بوداولين باره داره چادر ميپوشه؛مونده بود چادر رو روي سرش نگهداره و يا لاک ناخنشو قايم کنه!به وضوح مي لرزيد....
ازبوي تعفن ريا بدم اومد؛ازکارم بدم اومد؛زود کارشو رديف کردم وبهش گواهي که ميخواست دادم تابيشتر ازاين عذاب نکشه...
وقتي ميرفت به ادامه چادرمشکي که پرازخاک شده بود نگاه کردم؛دلم براي سياهي چادر گرفت.
سلام عرض ارادت بخاطر ميري بودنتان
مويد بمانيد
سلام سيد من ... دفعه اولمه که ميام اين وبلاگ ،خيلي باحالي...
راستي از اون بنده خداي معترض صبور چه خبر؟
طرح مال خودتون بود؟ خيلي زيبا بود
منهم براي همراهي با اين موج مطلبي نوشته ام. خوشحال ميشم سر بزنيد
سلام
درست مي فرماييد من هم اولين دفعه با پوشش خانمهاي مجرم توسط همان سميه نام آشنا شدم
سال اول دبيرستان بودم دست همه ي بچه هفته نامه ها و روزنامه ها و ماه نامه ها و سالنامه هاي مربوط به سميه و شاهرخ مي چرخيد
يادم نبود سالش رو ؟! 73 !!!
شرمنده از اينکه دير شد..
و البته کم!!
اميدوارم خوب شده باشه..