اين ترسيم تصوير چفيه زير چادر
خيلي انصافا جديد بود
وزن شعرتان اگرچه به گمانم به درون مايه اش شبيه نيست ولي خوب کنترلش کرديد در مشتتان حفظ شده
موفق باشيد
با سلام
متن"اي چادر"تان برآنم ئاشت تا بنويسم
از همان باري که خواندمش تا امروز بين خواندن امتحان فردايم!
در صورت امکان نظرگرانقدر وراهنماييتان را به يارانه نامه ارسال فرماييد
بسم رب الحسين
ديده اندَت فقط سياهيِ شب ! شب کجا لايق تماشا نيست؟!
شب!...شبي!...چادرِ رخ مهتاب!... وه!عجب هيبتي که حاشا نيست
هيبت شب ببين زَر افشان است هي ستاره...ستاره...زيبا نيست؟!
چه کسي گفته چون صدف هستي؟! تو خودت لؤلؤ اي...، که اما نيست،
پاکيِ اين سياهي ات را مِثل بخدا جز به کعبه همتا نيست!
به خدا پاکِ پاکِ پاکي تو! دامنِ پاکِ کعبه پيدا نيست؟!،
که سياه است و... پاک و...از دامن چون علي پاک زايَد...آيا نيست؟؟!
ادامه در نظر بعدي
ادامه:
تو سياهي و شايد اما سرخ! سرخي ات را به لاله حتي نيست
گفته اين خونِ سرخِ پاک ِ شهيد سرخ تر، سرخي شما را نيست!!
...
مهربان چادرم!تو تاجِ سري! از سرَم سايه ات...مبادا!نيست!...
و نباشد!..نباد!و...بادا باد! سايه ات مستدام و ...إلاّ نيست!
نذر حضرت مادر-سلام الله عليها- / سروده: "گل خاتون"
ومن الله توفيق
روشن شده يک بار دگر حافظه ي شطجاي پدر امروز که فرزند نشسته
سلام، کاش مي نوشتي «دختر برنا» يا تنها و يا هر چيز ديگه به جز رعنا، اين کلمه در ادبيات ديني و ملي ما مفهوم خوبي نداره.
ببشخيدهان
اگه مخواي راسي تلنگر باشه. . .
جسارتا، اروند ديدنت رو به رخ ما عرفا نکش که دلمون از شما صلحا خونه!
من مطمئنم برسر رود، با دل پر خون
بازوي همه منتظران، مهدي دلبند نشسته