ماندهام اين چند قطره اشک،چقدر وزن دارند،که بعد ريختنشان،اين قدر سبک ميشوم.
«روشن است اين دل»...
تنها ميتوان گفت:
چشم غزل روشن!!!
چشم غزل روشن
از اين غزل مستجاب...
روزگار بر وفق مراد ...به خانواده ي محترم سلام ما رو ابلاغ بفرمائيد
باسلام
احساس متقابل دخترانگي و پدرانگي اي که همراه با گله مندي دخترانه و دلتنگي ست در اين شعر پرواضح احساس ميشود...
بيت دوم هم بسيار زيبا و هنرمندانه بود و زيبا. شاعرنيستم فقط پيشنهادي به عنوان يک مخاطب اين شعر مينويسم که کلمه "بالش"ميتواند زيبا تر از اين انتخاب شود
............
رد جوهر انگشت هاي ما نم پس نميدهد بلکه با"اشارت"ي چشمان دشمنان و ضد انقلابان را کور ميکند که آب سياه بگيرند! . اما چشمان ما "روشن"است! و "روشن"تر است امثال از "روشن"اي که مصطفي احمدي روشن بخشيد و "باکري" با آمدنش بعد 30سال روشنمان کرد که "تا مبارزه هست ما هستيم".
برخي از "گران"ي ناليدند و نيامدند ، اما نيامدنشان برايشان "گران"تمام شد! غروري داشت که در ميان مردمي غيور باشي و "انگشت"بر جوهر چنان بفشاري که شبکه هاي آن.وري "انگشت"بر دهان بمانند! غروري داشت که صفحات آخر شناسنامه هايي را ببيني که مثل عکس هاي يادگاري، پر از خاطرات بودند...مٌهري از کپن هاي قديمي نفت گرفته تا انتخابات مجلس شوراي اسلامي سه دهه پيش!