جواد آقا
سی سال پیش برای آخرین بار که جواد آقا را دیدم، گریه می کردم که چرا مرا با خودت به جبهه نمی بری؟!
و او می خندید. بعد قول داد که باشد برای دفعه بعد. البته بد قولی هم نکرد. چون دفعه بعدی در کار نبود.چون بی سر برگشت.
بیست سال پیش در نوجوانی این را یرایش گفتم:
بر بال ملائک خدا می رفتی
مانند حسین سر جدا می رفتی
بی صبر تر از تو کس ندیدم آنروز
با این عجله بگو کجا می رفتی؟!
پانزده سال پیش آخرین بار از ده ها باری بود که چهره مردانه و معصومش را نقاشی کردم (+)
.
.
.
و امسال فقط قیمه ی سالگردش را خوردم!!!
واقعا که چشم امام روشن با این.....
کلمات کلیدی :