دغدغه ها
کاش جانم فدای غم بشود
سایهی غم مباد کم بشود
رخت هر سال نوکری ای کاش
باز امسال هم تنم بشود
نذر کردم که دخل این یک ماه
خرج شامی که میدهم، بشود
خرج شامی که میدهم، بشود
بعد باید تمام ذهن اتاق
پُر اشعار محتشم بشود
زیر بار کتیبه ها نکند
درو دیوار خانه خم بشود
عکسی از گنبدت زدم، شاید
خانه ام کنجی از حرم بشود
عکسی از گنبدت زدم، شاید
خانه ام کنجی از حرم بشود
این سماور دلش به شور افتاد
چای باید به وقت دم بشود
راستی روضه خوان بگو امشب
صوت مجلس چقدر بم بشود؟
....
این همه دانه دانه دغدغه را
میشمارم مباد کم بشود
از حوصلههایی که خرج شد تا این چند خط دست و پاشکسته سامان بگیره، ممنونم.
کلمات کلیدی :