رباعی های هیئتی
این که می گویند شعر آئینی نمی دانم دقیقا چیست. همانطور که خیلی چیز ها را نمی دانم. اما من نوعی شعر را می شناسم که به آن می گویم شعر هیئتی!
من ترجیح می دهم به جای آنکه از شعر من در یک شب شعر متأثر شوند، در یک هیئت با شعر من زار بزنند. تجربه ای که هیچوقت یارای شکر گذاری آن را به درگاه اهلبیت نخواهم داشت. به هر حال گمان می کنم شعر آیینی یا حدأقل آنچه من به عنوان ادبیات آیینی دیده ام، با مستمع هیئتی رابطه نمی گیرد إلّا قلیلا.
بگذریم. این را برای شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام به من دادند:
یک لخته حنا میان کاکل کن تشت
اندازه دشت لاله ای گل کن تشت
ای مَحرم چند لحظه آخر عمر
اسرار مرا کمی تحمّل کن تشت
و این یکی برای دهه اول فاطمیه:
آسمان اسیر دست دیو دود بود،
یا جمال ماه از خسوف غم کبود بود؟
چون که آفتاب چند هفته روی ماه را ندید،
من گمان کنم که هرچه بود، بود!
و این دوتا برای شب های اول محرم:
امشب دل من زغصه پر بود ای کاش
لبریز دو چشم من ز درّ بود ای کاش
طرز نگهت به این پشیمان ای کاش
از نوع نگاه تو به حرّ بود ای کاش
ای کاش ز درک حرمتت پر بودم
آماده برای یک تلنگر بودم
عباس شدن که شرط عصمت می خواست
پس کاش که لاأقل فقط حرّ بودم
کلمات کلیدی :